جدول جو
جدول جو

معنی گریزان شدن - جستجوی لغت در جدول جو

گریزان شدن
(تَ / تِ کَ دَ)
گریختن. فرار کردن:
گریزان بشد بهمن اردوان
تنش خسته از تیر و تیره روان.
فردوسی.
بسی عذرخواهی نمودش که زود
گریزان شو و جان ببر همچو دود.
سعدی (بوستان).
و از صحبت خلق گریزان شود. (مجالس سعدی)
لغت نامه دهخدا
گریزان شدن
گریختن فرار کردن: بطریق خدعه و فریب گریزان شد
تصویری از گریزان شدن
تصویر گریزان شدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پریشان شدن
تصویر پریشان شدن
پراکنده شدن
مضطرب شدن
آشفته شدن، شوریده شدن، آشفتن، آشوفتن، شوریدن، بشولیدن، پشولیدن، پریشیدن، پژولیدن، برهم خوردن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
به گریه افتادن. گریستن و زاریدن:
به هامون درون پیل گریان شود
به جیحون درون آب بریان شود.
فردوسی.
چنان تنگ شد بر دل من جهان
که گریان شدم آشکار و نهان.
فردوسی.
زمانی بسالوس گریان شدم
که من ز آنچه گفتم پشیمان شدم.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(دَ بَ کَ دَ)
بانگ و فریاد برآوردن. شور و غوغا کردن. غریوبرآوردن. غریو کردن. رجوع به غریو شود:
پس تل درون، هر سه پنهان شدند
از اندیشۀ جان غریوان شدند.
فردوسی.
ز صندوق پیلان خروشنده نای
غریوان شده زنگ و کوس و درای.
اسدی (گرشاسب نامه)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
پراکنده گشتن. متفرق و متشتت شدن. تقسﱡم. تفّرق. افشان شدن. بباد داده شدن. تذعذع. تبدﱡد. تحترف. برقشه. اصداع. تصدّع:
مگر که نار کفیده است چشم دشمن تو
کز او مدام پریشان شده ست دانۀ نار.
فرخی.
حکیما ز بهر تو شد در طبایع
جواهر نه از بهر ایشان پریشان.
ناصرخسرو.
، تنگدست و گدا شدن. بدبخت شدن. مضطرب شدن. التدام، مضطرب شدن. لمط
لغت نامه دهخدا
متحرک شدن حرکت کردن براه افتادن جریان یافتن: الپتگین ترکی خردمند بود و ممیز او را (اسکافی را) عزیز کرد و دیوا رسالت بدو تفویض فرمود و کار او گردان شد
فرهنگ لغت هوشیار
گریزاندن: 1 در آن عهد که شیرویه خویشاوندان را میکشت دایه او او را بگریزانید و باصطخر پارس برد، گریزاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریان شدن
تصویر گریان شدن
بگریه افتادن گریستن: رسوا شده عریان شده دشمن برو گریان شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آویزان شدن
تصویر آویزان شدن
آویخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
پراگنده شدن افشان شدن بباد تفرق داده شدن متفرق و متشتت شدن تقسم تفرق، تنگدست شدن گداشدن بدبخت شدن مضطر شدن، مضطرب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریوان شدن
تصویر غریوان شدن
بانگ و فریاد بر آوردن غریو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آویزان شدن
تصویر آویزان شدن
((شُ دَ))
مزاحم کسی شدن، سور زدن، طفیلی بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آویزان شدن
تصویر آویزان شدن
للتّعليق
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از آویزان شدن
تصویر آویزان شدن
Hang
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آویزان شدن
تصویر آویزان شدن
suspendre
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از آویزان شدن
تصویر آویزان شدن
吊るす
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از آویزان شدن
تصویر آویزان شدن
لٹکنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از آویزان شدن
تصویر آویزان شدن
ঝুলানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از آویزان شدن
تصویر آویزان شدن
kutundika
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از آویزان شدن
تصویر آویزان شدن
걸다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از آویزان شدن
تصویر آویزان شدن
menggantung
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از آویزان شدن
تصویر آویزان شدن
לתלות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از آویزان شدن
تصویر آویزان شدن
लटकना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از آویزان شدن
تصویر آویزان شدن
แขวน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از آویزان شدن
تصویر آویزان شدن
ophangen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آویزان شدن
تصویر آویزان شدن
appendere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آویزان شدن
تصویر آویزان شدن
pendurar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آویزان شدن
تصویر آویزان شدن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آویزان شدن
تصویر آویزان شدن
wieszać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آویزان شدن
تصویر آویزان شدن
вішати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آویزان شدن
تصویر آویزان شدن
aufhängen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آویزان شدن
تصویر آویزان شدن
вешать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آویزان شدن
تصویر آویزان شدن
colgar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی